از چادر که پرسیدی کلی فکر کردم ! تا جایی که یادم می آمد،همیشه من بودم و چادرم.
شاید تعجب کنی، ولی باور کن کمتر از ۷ سال داشتم که بر سرم نگین خدایی شدن بود.
شاید فکر کنی مادر به زور چادر به سرم می کشید و مرا با خود بیرون می برد، نه !
از چادر که پرسیدی کلی فکر کردم ! تا جایی که یادم می آمد،همیشه من بودم و چادرم.
شاید تعجب کنی، ولی باور کن کمتر از ۷ سال داشتم که بر سرم نگین خدایی شدن بود.
شاید فکر کنی مادر به زور چادر به سرم می کشید و مرا با خود بیرون می برد، نه !
از دوران کودکی خیلی خدا را دوست داشتم .
در یک خانواده مذهبی،و تحت تربیت اسلامی پدر و مادرم بزرگ می شدم. می دیدم که آنها رنگ و بوی الهی دارند.
مادرم میگفت : خداوند انسانهایی که اطاعتش می کنند را دوست می دارد.
خب یکی از آن اطاعتها مساله ی حجاب بود!
من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم- البته خانواده مادریم بسیار مذهبی هستند و خانواده پدریم دقیقا عکسش!!
وقتی اول راهنمایی رفتم به اجبار مدرسمون چادر میذاشتیم- ولی من اصلا راضی نبودم- اجبار مدرسه از طرفی و علاقه مادرم به چادر گذاشتن من از طرفی دیگر منو مجبور به چادر گذاشتن کرد!